استقلال و آزادی بانوان

استاد مطهری در کتاب (نظام حقوق زن در اسلام) خود اینچنین نوشته اند :
((یکی از مسلّمات دین اسلام این است که مرد حقی به مال زن و کار زن ندارد؛ نه می تواند به او فرمان دهد که برای من فلان کار را بکن و نه اگر زن کاری کرد که به موجب آن ثروتی به او تعلق می گیرد ، مرد حق دارد که بدون رضای زن در آن ثروت تصرف کند ، و از این جهت زن و مرد وضع مساوی دارند. و برخلاف رسم معمول در اروپای مسیحی که تا اوایل قرن بیستم رواج داشت ، زن شوهردار از نظر اسلام در معاملات و روابط حقوقی خود تحت قیمومت شوهر نیست؛ در انجام معاملات خود استقلال و آزادی کامل دارد. اسلام در اینکه به زن چنین استقلال اقتصادی در مقابل شوهر داد و برای شوهر هیچ حقی در مال زن و کار زن و معاملات زن قرار نداد، آیین مهر را منسوخ نکرد.))
اینجا ایرادی به جملات ایشان وارد است و آن این است که اگر اسلام چنین حقی به مرد نداده که به زن دستور دهد چگونه است که در قانون مدنی ما – که برگرفته از (قرآن، سنت ، عقل ، اجماع) است - ذکر شده که اگر مرد به زن دستور دهد کاری را انجام دهد- که این یعنی همان برتری مرد به زن و دقیقاً مخالف آنچه که ایشان گفتند- زن حق نفقه و مطالبه آن را خواهد داشت.پس اگر( مرد) به( زن) دستور بدهد، زن حق مطالبه نفقه دارد نه غیر از آن و زن برای مطالبه نفقه(( باید)) از مرد دستور بگیرد .
ایراد دیگر اینکه وقتی( استقلال و آزادی) در جمله ایشان بدین نحو بیان می شود گمان بر این است که زن های این جامعه اسلامی از استقلال لازم بهره مند اند.
یک زن تا زمانی که دختر است و در خانه پدرش است تحت قیمومت پدر است و منطقی است که بخواهد مجوز خروجش از کشور را از پدرش بگیرد . ولی چرا باید زمانی که ازدواج کرد و به قول استاد استقلال و ازادی کامل دارد و تحت قیمومت شوهرش نیست ؛ برای خرئجش از کشور ، اجازه اش را از همسرش بگیرد؟!
آیا این موضوع نشانه آن نیست که جمهوری اسلامی مرد را به زن برتری داده است ؟
در هر صورت - چه پدر باشد و چه شوهر - آیا بدین معنا نیست که مرد ها تصمیم گیرنده برای زنان هستند ؟
و آیا این به معنای عدم استقلال و آزادی برای بانوان نیست ؟
پس خوب است درک کنیم که زمانی که مردم شعار می دهند که استقلال و آزادی -که ندارند- را می خواهند تنها به معنای کشف حجاب نیست ، به معنای فساد هم نیست، به معنای بی بند و باری هم نیست. مردم مطالبات دیگری هم دارند و حقوق خود را می خواهند.
نویسنده : راحله رضائی
شاید افرادی هستند که زمانی می شناختیم و اکنون فراموششان کردیم...شاید خندیدن را از یاد برده ایم... شاید حقوقمان را فراموش کرده ایم...حقمان از زندگی ...شاید هم حقوق دیگران را... شاید خیلی وقت است که انگیزه مان را از دست داده ایم؛اما من سعی دارم یاد آوری کنم که وجود دارد، حقوق ما وجود دارد، ما هم در این دنیا سهمی داریم، افرادی که روزی در زندگی ما نقشی داشتند شاید معروف باشند یا نباشند ، اما هنوز هم هستند ، شاید هم آثاری از آنان موجود باشد، انگیزه ای که سابقاً داشتیم ...هنوز هم وجود دارد...