بیو گرافی فریدون فرخ زاد
فریدون در ۱۵/۷/ ۱۳۱۷در چهار راه گمرک تهران
در یک خانواده هنرمند چشم به جهان گشود. مدتی در دبستان رازی و بعد در دبیرستان
دارالفنون درس خواند. در مونیخ؛ وین و برلین حقوق سیاسی خواند. تزش را دربارهی
تاثیرعقاید مارکس برکلسیا و حکومت آلمان شرقی نوشت و با درجه (M.A) از دانشگاه
مونیخ فارغ التحصیل شد.
در سال ۱۹۶۲در مونیخ با آنیا عروسی کرد...
در قريحه شاعرانه خانواده فرخ زاد (پوران و فروغ) فريدون هم سهيم بود. سروده های او سرشار بود از شور و عشق، هرچند شعرهایش در سايه شهرت فریدون به عنوان یک شو من هرگز قدرت نمود نيافت.
در سال ۱۹۶۳اشعار آلمانی اش ، از طرف ناشرین بزرگ کتاب آلمان بعنوان بهترین اشعار سال برنده جایزه شد؛ و در کتابی که همه ساله منتشر میگردد آثار فریدون فرخزاد در ردیف ده شاعر و نویسندهی سال چاپ شد. در سال ۱۹۶۴ اولین دیوان شعرفریدون بنام (زمانی دیگر) به زبان آلمانی انتشار یافت و جایزهی ادبیات را گرفت. بعد در قالب۱۰مجموعه شعر چاپ شد که یکیش عنوان بهترین اشعار یک قرن آلمان را دارد. آن کتاب، در ردیف آثار گوته و شیللر قرار گرفت ...
شعری که دربارهی برلین سرود جایزهی ادبیات برلین را گرفت. عضو آکادمی ادبیات جوانان مونیخ بود. در سال ۱۹۶۶به رادیو تلویزیون مونیخ راه یافت ... در تلویزیون مونیخ یک سلسله فیلم رنگی تهیه کرد . در ۱۹۶۷روی موزیک فولکورایران؛ موزیک مدرن ساخت و با این موزیک به فستیوال موزیک اینسبورگ اطریش راه یافت وجایزهی اول را هم گرفت. در همان سال امتحان دانشگاه را هم داد ودر رشتهی حقوق سیاسی با درجه عالی فارغ التحصیل شد. بجز زبان آلمانی وانگلیسی؛ مختصری نیز فرانسه میدانست
بس از بازگشت به ايران تهيه واجرا و
کارگردانی شو ميخک نقره ای او را به شهرت و محبوبيت رسانيد. او يک شومن و مجری
برنامه ی تفريحی بود و نیازی نداشت تا برای خنداندن وسرگرم کردن مردم مثل يک
سخنران جدی باشد.
کسی نمی فهميد او از اين گونه کارهای صحنه ای چه منظوری
دارد. به جای آنکه کمبود های خود و دوران را تصحيح کنند او را متهم به بی ادبی! می
کردند. فرخ زاد بی اعتنا بدين گونه قضاوت ها راهش را ادامه داد.
فرخ زاد با عنوان بازيگر در فيلم "عشق من
وين" ساخته دکتر هوشنگ الهياری، که به زبان المانی و در اطریش ساخته شد ، در نقش يک
معلم متعصب مذهبی بازی خوبی ارائه داد. از لحظه های بياد ماندنی اين فيلم، سکانس
همخوابگی معلم (فرخ زاد) با زن مدير هتلی است ، که معلم وخانواده اش در آن بسر می
بردند. به منظور ريشخند و مسخره کردن ملايان، برای اينکه اين لحظات خوش مغاير دستور
شرع مقدس نباشد آقای معلم خود صيغه موقت را جاری می کند.
بعد از استقرار جمهوری
اسلامی فرخزاد به صف مبارزان گرويد و در کنفرانس ها و برنامه های تفريحی هم از دادن
شعار های ملی و ضد مذهبی و ضد استبدادی و افشاگری دست بر نداشت. او فضايی برای تنفس
جمهوری اسلامی نگذاشته بود، در نهایت او نيز به همراه میليون ها ايرانی سرزمينش را
ترک کرد.
او مدتی در لوس انجلس زندگی کرد. شرايط اين محيط بسيار آزارش
می داد و بر علیه بی تفاوتی بسیاری از لوس انجلس نشین ها موضع گرفت.
در سال ۱۹۸۹ مجموعه شعری به عنوان "در نهايت، جمله ی آغاز است، عشق!" به چاپ رساند. در مقدمه کتاب می نويسد: «اين جا شهر نيست، جنگل است، شوره زار است، کوير است، مرداب است، بوی تعفن آن جهان را پر کرده است، خجالت می کشم که چاپ اول کتابم در لس آنجلس منتشر می شود...»!
شوهای فرخزاد ، به ویژه پس از انقلاب ۱۳۵۷ تریبونی برای افشای سران جمهوری اسلامی بود. او در این شوها ، توجه ایرانیان را به سمتی که بر آنان و میهنشان رفته است جلب می کرد در سخنرانی خود در آلبرت هال لندن که یکی از تندترین شوهای سیاسی – هنری اش بود بنیادهای خرافه پروری و تحمیق حکومت اسلامی در ایران را به باد انتقاد گرفت.
مسافرت او به تورنتو-کانادا و چندی شو و
کنسرت زنده و شرکت در يک سری مصاحبه تلويزيونی که می گفتند تهيه کننده آن وابسته به
جمهوری اسلامی است به قتل نا جوانمردانه اش سرعت بخشيد.
در ۶ اوت ۱۹۹۲ (۱۶
مرداد ۱۳۷۱) در آپارتمان محل سکونتش در شهر بن آلمان به دست مأموران وزارت اطلاعات
جمهوری اسلامی با ۱۷ ضربه کارد تکه تکه شد. او نه گناهی کرده بود و نه جنایتی. جرمش
آن بود که اسرار هویدا می کرد ودر سخنرانی ها و شوهایش به سرکوب مردم ایران توسط
جمهوری اسلامی انتقاد می کرد. فریدون در شهر بن آلمان در حضور هزاران نفر از
دوستدارانش به خاک سپرده شد.
بر مزارش شعر ی از خودش نوشته شد:
اینک از عشق
پاک پاکم من گر چه خاکی درون خاکم من
مقامات قضايی
آلمان چند روزی مسئله اين قتل را پی گيری کردند و آنگاه پرونده را بی هيچ توضيحی
مختومه اعلام کردند. بی آنکه صدای اعتراض جدی شنيده شود. در سکوت خصمانه ی جهان به
اصطلاح ازاد و مرگ غم انگیز انسانیت هرگز در مورد بدن مثله شده فرخ زاد و امثال
فرخزاد صدایی بلند نشد تا ایران و ایرانی همچنان چون شمع، در سکوت بسوزند.
پیکر فریدون فرخزاد در تاریخ ۸ سپتامبر ۲۰۰۷ جابه جا شد تا از تخریب در امان باشد. جسدش هم اکنون در گورستان Nordfriedhof در شهر بن المان در مزاری زیبا خفته است تا در پس رهایی ملتش به ایران برگشته و در خاکی مقدس و با حضور میلیون ها دوستدارش ارامشی ابدی بگیرد.
کتاب «خنیاگر در خون» کتابی است که کوشیده
چهره های پنهان مانده و ناشناخته ی فریدون فرخزاد را در عرصه ی ادبیات و هنر و
سیاست بشناساند. در این کتاب، سوای گزارشهای مستند از قتل او، بخشهائی از سخنرانی
ها و سروده های فارسی و آلمانی فرخزاد هم انعکاس یافته است. شاعران و نویسندگان هم
در این کتاب از او و در باره ی او سخن گفته اند.
چند تصویر از فریدون فرخ زاد

شاید افرادی هستند که زمانی می شناختیم و اکنون فراموششان کردیم...شاید خندیدن را از یاد برده ایم... شاید حقوقمان را فراموش کرده ایم...حقمان از زندگی ...شاید هم حقوق دیگران را... شاید خیلی وقت است که انگیزه مان را از دست داده ایم؛اما من سعی دارم یاد آوری کنم که وجود دارد، حقوق ما وجود دارد، ما هم در این دنیا سهمی داریم، افرادی که روزی در زندگی ما نقشی داشتند شاید معروف باشند یا نباشند ، اما هنوز هم هستند ، شاید هم آثاری از آنان موجود باشد، انگیزه ای که سابقاً داشتیم ...هنوز هم وجود دارد...